♥●•٠· .......بدبختی دختر عاشق

                           

خیلی بیرحمییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

                   

 

                          

نوشته شده در 6 تير 1398ساعت 22:14 توسط |

مـــــــن عاشقـــانـــــه هایـــــــم را

روی همیـــــــــن دیـــــــــوار مجـــازی می نویســــــــم !

 از لــج تــــــــو . . .

 
از لـــج خــــــــودم . . .

که حاضـــــــر نبــودیــــــــم یک بار

 
ایـــــــن هــــا را واقعـــــــی بــه هـــم بگوییــــــــم. . . !

 

                                                                               برای نمایش بزرگترین اندازه كلیك كنید         

قلبم را گـــــــره زده ام به بند کفشـــــم…

تا هـــــــــوس ماندن نکند…

زیر پای خودم لــــــــه شود بهتر اســـــــــت …

 

                                                                             

 

نوشته شده در چهار شنبه 13 فروردين 1393ساعت 20:0 توسط ماریامسیح|

آدمهایی که طعم شکست رو حس کردن


آدمهایی که باختن

آدمهایی که خسته اند

اینا یاد میگیرند آخر هر اتفاقی بگن مهم نیست !


و واقعا از یه جایی به بعد دیگه هیچی مهم نیست...

نوشته شده در سه شنبه 16 مهر 1392ساعت 17:53 توسط ماریامسیح|

 

نوشته شده در چهار شنبه 3 مهر 1392ساعت 18:0 توسط ماریامسیح|


ای ستاره ی درخشان آسمان دلم
اشک سوزان چشمان مرا ببین ، بغض من در جاده های بی کسی گم شده
دوست ندارم همچون یک عروسک کوکی باشم
هرگز نمی خواهم که در صندوقچه ی دلت مخفی بمانم
نمی خواهم در فشار هرزه ی نگاهها خرد شوم


من طالب پیوستن هستم ، من می خواهم شاهد سپیده دم عشق باشم
من هم می خواهم سرود عاشقانه سر دهم
رقص نیرنگ را نمی خواهم ،مرا پناه ده و از شبهای پر عذاب مرا دور ساز
بگذار تا زائیده ی عالی ترین تصویرها باشم
بگذار تا معنای هستی را در یابم و معجزه ی عشق را ببینم
می خواهم به آرامی به روی مخمل شب چشمهانم را بر هم گذارم


هجوم کابوسهای شبانه را از من برهان
تیغ بی وفایی را به من نشان مده، شوق پرواز را به من بیاموز
و جای حسرت را برایم باقی مگذار
بگذار تا مروارید دریایت شوم ، بگذار تا به نیستان دلت راه یابم
شکوه عشقت را از من دریغ نکن ، چهره ی تلخ جدایی را از من دور ساز


چشمان صاف و زلالت را برایم گل آلود نکن، بر عشق پاکم نفرین نکن
مگذار که نشکفته پرپر شوم
زندگی مرا وسعت بخش به حرفهای دلم نگاه کن
برگ ریزان پائیزم را با تو می خواهم چرا که با بودن تو دیدنی و زیبا می شود
جاده ی تنهایی پائیزان فقط با بودن تو انتها می یابد


می خواهم چشمانت را باز کنی و مرا ببینی
نمی خواهم روزی باشد که دیگر من تمام شده باشم
آه که چه شیرین است در این برگ ریزان و در این جاده ی تنهایی با تو همگام شدن

 


 

چطور بگم که دلتنگ تو ام تویی که مونس شب های دل بی قراری ام بودی
چطور بگم که باغ دلم به غم نشسته واز دوری تو دلتنگ شده

 

چطور بگم که وجود تو... گرمای صدای دلنشین تو به من آشفته
زندگی می بخشه

 

چطور بگم که این دل بی طاقت بهانه تو را می گیرد
چطور بگم که دستانم گرمی دستانت را می خواهد

 

ای تنهاترین ستاره زندگی من
پشت پنجره دل تنگم به انتظار لحظه با تو بودن می مانم
تا با آمدنت دل بی قرارم را آرام کنی

 

 

زن وشوهر جواني سوار برموتورسيکلت در دل شب مي راندند.

انها از صميم قلب يکديگر را دوست داشتند.


زن جوان: يواشتر برو من مي ترسم

مرد جوان: نه ، اينجوري خيلي بهتره!


زن جوان: خواهش مي کنم ، من خيلي ميترسم

مردجوان: خوب، اما اول بايد بگي دوستم داري

زن جوان: دوستت دارم ، حالامي شه يواشتر بروني

مرد جوان: مرا محکم بگير

زن جوان: خوب، حالا مي شه يواشتر بروني؟

مرد جوان: باشه ، به شرط اين که کلاه کاسکت مرا برداري و روي

سرت بذاري، اخه نمي تونم راحت برونم، اذيتم مي کنه

روز بعد روزنامه ها نوشتند

برخورد يک موتورسيکلت با ساختماني حادثه آفريد.در اين سانحه

که بدليل بريدن ترمز موتور سيکلت رخ داد،

يکي از دو سرنشين زنده ماند و ديگري در گذشت

مرد جوان از خالي شدن ترمز آگاهي يافته بود پس بدون اين که زن

جوان را مطلع کند با ترفندي کلاه کاسکت خود را بر سر او گذاشت

و خواست براي آخرين بار دوستت دارم را از زبان او بشنود و خودش

رفت تا او زنده بماند

و اين است عشق واقعي.

 

 

ديشب در خلوت تنهاييم آهسته بي تو گريستم...

کاش صداي هق هق گريه ام را باد به تو مي رساند...

تا بداني "بي تو" چه مي کشم

کاش قاصدک به تو مي گفت اين پيغام را مير ساند که اميد و آرزوهايم بي تو

آهسته آهسته در حال فرو ريختن است...

 

 

نمی دانی که من هر شب
 چه يادی در سرم می پرورانم

نمی بينی نگاهم را
که بر رويای روی ماه تو تا صبح

 خيره می مانم
نمی خوانی تو از چشمان آرامم

سبز ترين نامه های سرخ  دنيا را
نمی گويی که شايد این دل تنگ

 به اميد رسيدن به دلی سنگ
 همه شب تا سحرگه می زند پارو

 امواج سرد دريا را
نمی خواهی اگر دريای من باشی

 بيا پارو شو و در دست من ای نازنینم
 بيا بی بادبان  این کشتی دل را

 به ساحل رهنمايم باش
نمی آيی اگر سويم دگر بار

 مگردان رويت از من
 اگر چشمم به ابروی تو افتاد

 مزن شلاق با برق نگاهت
خيالم باز پر می گيرد امشب

 دلم از دوری ات می گيرد امشب
 اتاق خالی و تاريک و سردم
 هوای وصل تو می گيرد امشب

 

دخترک با دقت تمام داشت بزرگترین قلب ممکن را با یک چوب روی ماسه ها ترسیم میکرد. شاید فکر میکرد که هر چه این قلب رابزرگتر درست کند یعنی اینکه بیشتر دوستش دارد! بعد از اینکه قلب ماسه ای اش کامل شدسعی کرد با دستهایش گوشه هایش را صیقل دهد تا صاف صاف بشود شاید میخواست موقعی که دریاآن را با خودش می برد این قلب ماسه ای جایی گیر نکند!از زاویه های مختلف به آن نگاه کرد شاید می خواست اینطوری آن را خوب خوب بشناسد و مطمئن بشود همان چیزی شده که دلش میخواست!به قلب ماسه ای اش لبخندی زد و از روی شیطنت هم یک چشمک به قلب ماسه ای هدیه داد . دلش نیامد که یک تیر ماسه ای را به یک قلب ماسه ای شلیک کند!برای همین هم خیلی آرام چوبی را که در دستش بود مثل یک پیکان گذاشت روی قلب ماسه ای.حالا دیگر کامل شده بود و فقط نیاز به مواظبت داشت . نشست پیش قلب ماسه ای و با دستش آن را نوازش کرد ودر سکوت به قلب ماسه ای قول داد که همیشه مواظبش باشد.برای اینکه باد قلبش را ندزددبا دستهایش یک دیوار شنی دور قلبش درست کرد.دلش می خواست

 

 

 

نوشته شده در سه شنبه 29 مرداد 1392ساعت 17:21 توسط ماریامسیح|

خوش به حالت آسمـــانـــ

بغضت کـــ میشکــند

همه خوشــحال میشــوند

بغض من کــ میشــکند

همه میگــویند:

چته بــــاز!!!!!!!!!!!!!

999.jpg

بعد از مـرگـم

قـلــبـم را جــدا از مـن خـــاک کنید

من و دلـــم هیچ گاه

آبـمـان توی یک جـوی نرفت

 

 

به سلامتي اون پسري كه

10سالش بود باباش زد تو گوشش هيچي نگفت

20 سالش شد زد تو گوشش هيچي نگفت

30 سالش شد زد تو گوشش زد زير گريه

باباش گفت چرا گريه ميكني؟

گفت اخه اون وقتا دستت نميلرزيد

 

 

نوشته شده در شنبه 26 مرداد 1392ساعت 21:25 توسط ماریامسیح|

 

باهمه سرديت،

هنوز

برايم گرمترين حس دنيايي

 

 

بودن يا نبودنت مهم نيست

اونقدر دوستت دارم که به حضورت نيازي نيست

همانند خدا که هست

اما نيست

 

 گرفته دلم ، کجايي که آرومم کني ،

کجايي که اين غم يخ زده رو رو دلم آب کني


گرفته دلم ، کجايي که به درد دلهام گوش کني ،

کجايي که منو با بوسه هات گرم کني...


نيستي و من در حسرت اين لحظه ها نشستم ،

نيستي و من بيشتر از هميشه خستم


 در لا به لاي برگهاي زندگي ،

نيست برگي که از تو ننوشته باشم ، 

  نيست روزي که از تو نگفته باشم


 امروز اومد و از تو گفتم نبودي و اشک از,

چشمام ريخت و تو همون گوشه نشستم ،


  دلم خالي نشد و گرفته دلم ،

کجايي که دلم  سراغت بياد عشقم؟


نيستي و حتي سراغي از دلم نميگيري ،

يه روز نباشم که تو مثل من نميميري....


 نميبيني چشمهامو، نميمونی تا دلمو ،

به نقطه خوشبختي برسونی ،


منو به جايي آروم بکشوني تا خيالم

راحت باشه از اينکه هميشه تو رو دارم؟

 

عشقم اگه توخوشی منم خوشم

هرجا که هستی واست ارزو خوشبختی میکنم


یادت باشه اینجا کسی هست که فقط به عشق تو

داره نفس میکشه پس همیشه مواظب خودت باش

 

 

 

خدايا ميدونم که ميدوني چقد عاشقم

 

ميدونم که ميدوني چي ازت ميخوام

 

خواهش ميکنم يه امشبو به دردودلم خوب گوش کن

 

میدونم الان بی خیال من همونی که تمام خیال من

 

خدايا ازت ميخوام تنهاش نذاري

 

با اينکه اون منوخيلي راحت

 

تنها ميذاره ولي تو اونو تنها نذارو

 

توهرشرايطي کنارش باش خدايا اون کسي که

 

تنها عشقه منه تنها دليل نفس کشدنمه

 

ازم نگيرخواهش ميکنم خدايا حالا که تا اينجاشو

 

پيش اومدم بقيه راهو هم کنارم باش

 

خدايا هرچي دارم ازم بگير ولي عشقم مال من باشه

 

خدايا يادت باشه يکي هست که تنها

 

به اميد عشقش داره نفس ميکشه

 

خدايا پس نفسمو ازم نگير

 

خدايا حالا که انقدازهم دوريم حالا

 

که حسرت همه چيو رو دلم ميذاري

 

پس يه کاري کن که عشقم حسرت

 

هيچ چيزي رو دلش نمونه 

 

پس يه کاري کن که هيچوقت تو دل عشقم نميرم

 

هميشه وهميشه کنارش باشو هيچوقت تنهاش نذار

 

خدايا عشقمو به تو ميسپارم هميشه مواظبش باش

 


 

عشقم دوووووووووووووووووست دارم

 

حتي اگر ذره اي دوسم نداشته باشي

 

کاش می فهمیدی

 برای این که تنهایم تو را نمیخواهم؛

برعکس …

برای این که میخواهمت ؛ تنهایم…!!!

 

زندگی تلخ تر از زهر بود گر تو نباشی

 بعد از این مرده حسابم کن و بگذار بمیرم

 

پـشـت چــراغ قــرمـــز! اعـتراف کـردم

 

” دوستـت دارم ”

 

تاهرجـامجـبــور شدی کمی مکـث کنی ،  یاد مـــن بیفتــی

 

 نمیدانستم قراراسـت بعـد از مـن تـمام چراغهــای زندگیت ســبــــز شونـد

 

نوشته شده در جمعه 25 مرداد 1392ساعت 11:22 توسط ماریامسیح|

 

 

 تصاوير زيباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نويسان،آپلودعكس، كد موسيقی، روزگذر دات كام http://roozgozar.com

نوشته شده در سه شنبه 15 مرداد 1392ساعت 19:9 توسط ماریامسیح|

 

من به قلبم افتخار می کنم

 

با آن بازی شد !

 

زخمی شد !

 

به آن خیانت شد !

 

سوخت و شکست !


اما به طریقی هنوز کار می کند . . . !

 

 

 

 

۩۞۩  سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com ۩۞۩

 

گاه دلتنگ میشوم

 

 

 

 دلتنگتر ازهمه ی دلتنگیها،

 

 

 

 گوشه ای مینشینم وحسرتهارامیشمارم،

 

 وباختن هاوصدای شکستن را،

 

 نمیدانم من کدامین امیدراناامیدکردم

 

 وکدام خواهش رانشنیدم وبه کدام دلتنگی خندیدم

 

که چنین دلتنگم.............؟؟؟؟!!!!!

 

 _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|___͡͡͡ _▫_͡ ___͡͡π__͡͡ __͡▫__͡͡ _|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|___͡͡͡ _▫_͡ ___͡͡π__͡͡ __͡▫__͡͡ _|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_

 

سلامتی اون صبحی که وقتی بیدار میشی به جای اینکه یادشو بغل کرده باشی

خودش بغل کنی

 

باید کسی را پیدا کنم که دوستم داشته باشد...

انقدر که یکی از همین شبهای لعنتی....

اغوشش را برای من و یک دنیا خستگیم بگشاید...

هیچ نگوید....هیچ نپرسد....

فقط مرا در اغوش بگیرد.....

بعد همانجا بمیرم.....

 

دنیایم را میدهم برای لبخندت… هراسی نیست.. شاد که باشی دنیا از آن من است…

نداشتن تو یعنی اینکه دیگری تو را دارد… نمیدانم نداشتنت سخت تر است.. یا تحمل اینکه دیگری تو را دارد…

تا تو را دیدم دل را ندادم به کس… حال که عاشقم کردی به فریادم برس…

زندگی به من آموخت چگونه اشک بریزم… ولی اشک نیاموخت چگونه زندگی کنم…

تمام قندهای توی دلم را آب کردم برای تو… تویی که چایت را همیشه تلخ میخوری…

 

 

نوشته شده در جمعه 21 تير 1392ساعت 12:53 توسط ماریامسیح|

 

رمضان مبارک

من از تو هیچی نمیخواهم...

فقط...

فقط به آن لعنتی که عاشقانه دوستت دارد بگو...

حلالم کن اگر هنوز شب ها با یاد تو میخوابم

 

 

شکـــ نکـــــن !

آیــ●ــنده اے خوـاهــم ساختــــ کــه

گذشتـــه ام جلویش زآنــو بـــزند !

قـــرآر نیستــــ مـــن هـــم دلِ کَسِ دیگـــری را بسوزانـَــم !

برعکـــس کســے را کــه وارد زندگـــیم میشود

آنقـــــدر خــــوشـــبـ ــتـــــ میکنــم کـــه

بـــه هر روزے کـــه جاے " او " نیستــــے

بـــه خودتـــــ لعنتـــــ بفرستــــے! لعنتیـــ  !!!

 

 

نامم را پاک کردی ، یادم را چه می کنی؟!

یادم را پاک کنی ، عشقم را چه می کنی؟!...

اصلا همه را پاک کن ...

هر آنچه از من داری...

از من که چیزی کم نمی شود......
 
فقط بگو با وجدانت چه می کنی؟!
 
شاید...؟!نکند آن را هم پاک کرده ای ؟!!!

نـــــــــــــــــــــــــه!! شدنی نیست...!

نمی توانی آنچه رانداشتی پاک کنی


shiva

 

دســــتــــ هــــایــــم خــالـــی اَنـــد • • •

جـایِ خــالــی دســــتـِـ تــو را هــــیـــــچ کــَــس

بـــرایــــم پــــر نــمـــی کــــنــد • • •

راســــت مــــی گــــفــت شـــــامــــلو:

" دســـــت خـالـی را بـایــــد بـــــر ســـر کــــوبــیـــد "

نوشته شده در چهار شنبه 19 تير 1392ساعت 11:50 توسط ماریامسیح|



      قالب ساز آنلاین