♥●•٠· .......بدبختی دختر عاشق

 

من به قلبم افتخار می کنم

 

با آن بازی شد !

 

زخمی شد !

 

به آن خیانت شد !

 

سوخت و شکست !


اما به طریقی هنوز کار می کند . . . !

 

 

 

 

۩۞۩  سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com ۩۞۩

 

گاه دلتنگ میشوم

 

 

 

 دلتنگتر ازهمه ی دلتنگیها،

 

 

 

 گوشه ای مینشینم وحسرتهارامیشمارم،

 

 وباختن هاوصدای شکستن را،

 

 نمیدانم من کدامین امیدراناامیدکردم

 

 وکدام خواهش رانشنیدم وبه کدام دلتنگی خندیدم

 

که چنین دلتنگم.............؟؟؟؟!!!!!

 

 _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|___͡͡͡ _▫_͡ ___͡͡π__͡͡ __͡▫__͡͡ _|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_سلام عزیزان خیلی خوش آمدید تصاویرمتحرک شباهنگ www.shabahang20.blogfa.com _*̡͌l̡*̡̡ ̴̡ı̴̴̡ ̡̡͡|___͡͡͡ _▫_͡ ___͡͡π__͡͡ __͡▫__͡͡ _|̡̡̡ ̡ ̴̡ı̴̡̡ *̡͌l̡*̡̡_

 

سلامتی اون صبحی که وقتی بیدار میشی به جای اینکه یادشو بغل کرده باشی

خودش بغل کنی

 

باید کسی را پیدا کنم که دوستم داشته باشد...

انقدر که یکی از همین شبهای لعنتی....

اغوشش را برای من و یک دنیا خستگیم بگشاید...

هیچ نگوید....هیچ نپرسد....

فقط مرا در اغوش بگیرد.....

بعد همانجا بمیرم.....

 

دنیایم را میدهم برای لبخندت… هراسی نیست.. شاد که باشی دنیا از آن من است…

نداشتن تو یعنی اینکه دیگری تو را دارد… نمیدانم نداشتنت سخت تر است.. یا تحمل اینکه دیگری تو را دارد…

تا تو را دیدم دل را ندادم به کس… حال که عاشقم کردی به فریادم برس…

زندگی به من آموخت چگونه اشک بریزم… ولی اشک نیاموخت چگونه زندگی کنم…

تمام قندهای توی دلم را آب کردم برای تو… تویی که چایت را همیشه تلخ میخوری…

 

 

نوشته شده در جمعه 21 تير 1392ساعت 12:53 توسط ماریامسیح|

 

رمضان مبارک

من از تو هیچی نمیخواهم...

فقط...

فقط به آن لعنتی که عاشقانه دوستت دارد بگو...

حلالم کن اگر هنوز شب ها با یاد تو میخوابم

 

 

شکـــ نکـــــن !

آیــ●ــنده اے خوـاهــم ساختــــ کــه

گذشتـــه ام جلویش زآنــو بـــزند !

قـــرآر نیستــــ مـــن هـــم دلِ کَسِ دیگـــری را بسوزانـَــم !

برعکـــس کســے را کــه وارد زندگـــیم میشود

آنقـــــدر خــــوشـــبـ ــتـــــ میکنــم کـــه

بـــه هر روزے کـــه جاے " او " نیستــــے

بـــه خودتـــــ لعنتـــــ بفرستــــے! لعنتیـــ  !!!

 

 

نامم را پاک کردی ، یادم را چه می کنی؟!

یادم را پاک کنی ، عشقم را چه می کنی؟!...

اصلا همه را پاک کن ...

هر آنچه از من داری...

از من که چیزی کم نمی شود......
 
فقط بگو با وجدانت چه می کنی؟!
 
شاید...؟!نکند آن را هم پاک کرده ای ؟!!!

نـــــــــــــــــــــــــه!! شدنی نیست...!

نمی توانی آنچه رانداشتی پاک کنی


shiva

 

دســــتــــ هــــایــــم خــالـــی اَنـــد • • •

جـایِ خــالــی دســــتـِـ تــو را هــــیـــــچ کــَــس

بـــرایــــم پــــر نــمـــی کــــنــد • • •

راســــت مــــی گــــفــت شـــــامــــلو:

" دســـــت خـالـی را بـایــــد بـــــر ســـر کــــوبــیـــد "

نوشته شده در چهار شنبه 19 تير 1392ساعت 11:50 توسط ماریامسیح|

این روزها دچار سر گیجه‌ام

تلخ تر از تلخ…

زود می رنجم ، انگار گمشده‌ام! حتی گاهی می‌ترسم …

چه اعتراف بدی…

شاید لحظه کوچ به من نزدیک شده، دلم هوای سردی غربت دارد …

نوشته شده در سه شنبه 18 تير 1392ساعت 10:19 توسط ماریامسیح|

 

 شب عروسيه آخره شبه خيلي سرو صداهست ميگن عروس رفته تو اتاق لباسهاشو عوض کنه هر چی منتظر شدن برنگشته، در را هم قفل کرده. داماد سروسیمه پشت در راه میره داره از نگرانی و ناراحتی دیوونه می شه. مامان بابای دختره پشت در داد میزنند: مریم ، دخترم ، در را باز کن. مریم جان سالمی ؟؟؟ آخرش داماد طاقت نمیاره با هر مصیبتی شده در رو می شکنه میرند تو. مریم ناز مامان بابا مثل یه عروسک زیبا کف اتاق خوابیده. لباس قشنگ عروسیش با خون یکی شده ، ولی رو لباش لبخنده! همه مات و مبهوت دارند به این صحنه نگاه می کنند. کنار دست مریم یه کاغذ هست، یه کاغذی که با خون یکی شده. بابای مریم میره جلو هنوزم چیزی را که میبینه باور نمی کنه، با دستایی لرزان کاغذ را بر میداره، بازش می کنه و می خونه . . . سلام عزیزم. دارم برات نامه می نویسم. آخرین نامه ی زندگیمو. آخه اینجا آخر خط زندگیمه. کاش منو تو لباس عروسی می دیدی. مگه نه اینکه همیشه آرزوت همین بود؟! علی جان دارم میرم. دارم میرم که بدونی تا آخرش رو حرفام ایستادم. می بینی علی بازم تونستم باهاتحرف بزنم . دیدی بهت گفتم باز هم با هم حرف می زنیم. ولی کاش منم حرفای تو رامی شنیدم. دارم میرم چون قسم خوردم ، تو هم خوردی، یادته؟! گفتم یا تو یا مرگ، تو هم گفتی ، یادته؟! علی تو اینجا نیستی، من تو لباس عروسم ولی تو کجایی؟! داماد قلبم تویی، چرا کنارم نمیای؟! کاش بودی می دیدی مریمت چطوری داره لباس عروسیشو با خون رگش رنگ می کنه. کاش بودی و می دیدی مریمت تا آخرش رو حرفاش موند. علی مریمت داره میره که بهت ثابت کنه دوستت داشت. حالا که چشمام دارند سیاهی میرند، حالا که همه بدنم داره می لرزه ، همه زندگیم مثل یه سریال از جلوی چشمام میگذره. روزی که نگاهم تو نگاهت گره خورد، یادته؟! روزی که دلامون لرزید، یادته؟! روزای خوب عاشقیمون، یادته؟! نقشه های آیندمون، یادته؟! علی من یادمه، یادمه چطور بزرگترهامون، همونهاییکه همه زندگیشون بودیم پا روی قلب هردومون گذاشتند. یادمه روزی که بابات از خونه پرتت کرد بیرون که اگه دوستش داری تنها برو سراغش . یادمه روزی که بابام خوابوند زیر گوشت که دیگه حق نداری اسمشو بیاری. یادته اون روز چقدر گریه کردم، تو اشکامو پاک کردی و گفتی گریه می کنی چشمات قشنگتر می شه! می گفتی که منبخندم. علی حالا بیا ببین چشمام به اندازه کافی قشنگ شده یا بازم گریه کنم. هنوز یادمه روزی که بابات فرستادت شهر غریب که چشمات تو چشمای من نیافته ولی نمی دونست عشق تو ، تو قلب منه نه تو چشمام. روزی که بابام ما را از شهر و دیار آواره کرد چون من دل به عشقی داده بودم که دستاش خالی بود که واسه آینده ام پول نداشت ولی نمی دونست آرزوهای منتو نگاه تو بود نه تو دستات. دارم به قولم عمل می کنم. هنوزم رو حرفم هستم یا تو یا مرگ. پامو از این اتاق بزارم بیرون دیگه مال تو نیستم دیگه تو را ندارم. نمی تونم ببینم بجای دستای گرم تو ،دستای یخ زده ی غریبه ایی تو دستام باشه. همین جا تمومش میکنم. واسه مردن دیگه از بابام اجازه نمی خوام. وای علی کاش بودی می دیدی رنگ قرمز خون با رنگ سفید لباس عروس چقدر بهم میان! عزیزم دیگه نای نوشتن ندارم. دلم برات خیلی تنگ شده. می خوام ببینمت. دستم می لرزه. طرح چشمات پیشه رومه. دستمو بگیر. منم باهات میام …. پدر مریم نامه تو دستشه ، کمرش شکست ، بالای سر جنازه ی دختر قشنگش ایستاده و گریه می کنه.سرشو بر گردوند که به جمعیت بهت زده و داغدار پشت سرش بگه چه خاکی تو سرش شده که توی چهار چوب در یه قامت آشنا می بینه. آره پدر علی بود، اونم یه نامه تو دستشه، چشماش قرمزه، صورتش با اشک یکی شده بود. نگاه دو تا پدر تو هم گره خورد نگاهی که خیلی حرفها توش بود. هر دو سکوت کردند و بهم نگاه کردند سکوتی که فریاد دردهاشون بود. پدر علی هم اومده بود نامه ی پسرشو برسونه بدست مریم اومده بود که بگه پسرش به قولش عمل کرده ولی دیر رسیده بود. حالا همه چیز تمام شده بود و کتاب عشق علی و مریم بسته شده. حالا دیگه دو تا قلب نادم و پشیمون دو پدر مونده و اشکای سرد دو مادر و یه دل داغ دیده از یه داماد نگون بخت! مابقی هر چی مونده گذر زمانه و آینده و باز هم اشتباهاتی که فرصتی واسه جبران پیدا نمی کنند. 

نوشته شده در دو شنبه 17 تير 1392ساعت 17:36 توسط ماریامسیح|

آپلود , آپلود عكس , آپلود سنتر , آپلود فايل , آپلود دائمي,آپلود موزیک

مرد اونه که زن مورد علاقشو تو لباس عروس تصور کنه. . .

 

نه لخت . . .

 

 

 

وسط دعوا یه جمله هســت كه میتونه داستان رو عوض كنه... !!


" حرف نزن بیا عزیزم بغلم " ..

همیشه در حالی که...

یه عالمه حرف بیخ گلوت چسبیده!

یه عالمه اشک توی چشماته!

یه عالمه حسرت توی دلت تلنبار شده...

باید بگی : خب دیگه... واسه همیشه خدافظ ...!

 
                                                                       

 

  http://www.taknaz.ir/ax1/79/6.jpg

                                                     

چه خوش خیال است

 


 


 

فاصله را می گویم

 


 


 

به خیالش مرا از تو جدا کرده

 


 


 

نمی داند جای تو امن است

 


 


 

اینجا در میان دل من.....

 

 

 

 

 

بہِتریـن لـذتـےڪہِ تـوے בنـیـا ہِست ایـنـہِ ڪہِ . . .

 


 

بـدونـے یہِ نـفـر خـیـلـے בوسِـت داره.

 

نوشته شده در شنبه 15 تير 1392ساعت 20:38 توسط ماریامسیح|

 

آپلود عکس
نوشته شده در چهار شنبه 12 تير 1392ساعت 20:36 توسط ماریامسیح|

http://uploadtak.com/images/l1744___45.jpg

حكايت آن مرد را هيچ وقت فراموش نمي كنم كه

نزد روانپزشك رفت و از
غم بزرگي كه در دلش داشت گفت،

اقاي
دكتر فرمود: به فلان سيرك برو،

آن جا
دلقكي هست،آن قدر مي خنداندت كه غمت از يادت برود ...

مرد
لبخند تلخي زد و گفت:من همان دلقك سيركم ..


موضوعات مرتبط: ،

نوشته شده در چهار شنبه 12 تير 1392ساعت 11:11 توسط ماریامسیح|

 

نوشته شده در چهار شنبه 12 تير 1392ساعت 10:35 توسط ماریامسیح|

    

        

  خدايا!

خيليها دلمو شكوندن ...

 

شب بيا با هم بريم سراغشون

 

من نشونت ميدم

 

تو ببخششون...!

 

عشقمممممممممممممممممممم برگشت خیلی خوشحالمممممممممممممممممممممممم اووووووووووووووووووووووووووووووووووم بووووووووووووووووووووووووووووووووووس عشق خودمی واس همیشه دوستت داااااااااااااااااااااااااااااااارم محسن جونم

 

نوشته شده در سه شنبه 11 تير 1392ساعت 21:27 توسط ماریامسیح|

 تمام خوبـــــی حس مالکیتـــــــ اینه که :

از کســــی که دوسشـــــــ داری بپرسی


 تــــــــــو مال کی هستی؟!

و اون بدون معطلی بگه:

فــــــــقط مـــــــــال تــــــــــــــــــــو…

 تا حالا براتون پیش اومده..؟!

 

در اوج عصبانیت و دعوا..

بازم حس کنی که...

چقدر دوستش داری...!!!

آخ که نمیدونی باید بری

خفه اش کنی یا...

بپری بغلش کنی..!


هر کسی باید یک نفر رو داشته باشه

که صبح زودتر بیدار شه بوسش کنه.

هر چقدر هم التماس کرد که بگذار بخوابم

توجه نکنه و باز هم بوسش کنه ..



 

خــدایا دیـــــدی ...؟کلی بـــــاران فرستادی ، تا این لکه ها را از دلـــم بشویی ...

من که گــــفته بودم لکه نیست ... زخــم اســــت....زخـــــــم...

 

 

 

دوست دارم آنچنان ببوسمت که بگویی : دیوانه

بعد محکم تر ببوسمت بگویی : روانی


آنگاه آغوشت را تیمارستانی کنم برای تمامی جنونم ...

       

 

تا عمر دارم ...

این دل شکسته رو تحمل میکنم...

و با خودم همه جا می برم تا شاید...

یه بند زن پیدا بشه بتونه مثل قبل درستش کنه تا شاید...

دوباره عاشق بشه ...

 

 

 

   

 

زیاد از حد دوستت دارم

 

1363727673_71863801548477825210

 

 

تو بد تا می کنی و من

یجورِ بد دوست دارم

نمی دونم چقدر اما

زیاد از حد دوست دارم


 

 

 

نوشته شده در دو شنبه 10 تير 1392ساعت 21:9 توسط ماریامسیح|

مردای واقعی ..

 

زیباترین دختر دنیا رو دوست ندارن ....

 

اونا دختری رو دوست دارند که ...

بتونه دنیاشون رو به زیباترین شکل بسازه

 


تو رفتي ولي حال و هوات هست

تو نيستي ولي خاطره هات هست

تو بردي ولي يادگارات هست

نوشته شده در یک شنبه 9 تير 1392ساعت 11:16 توسط ماریامسیح|

 قـبـ ــل تـ ـر ها..!!

وقتــ ـے هنـ ــ ـوز تـ ــو نیـ ـآمده بـــ ـودے..

عاشقـ ــآنــ ـہ هاے هرکـ ـس را کـہ

مے خــ ـواندم..

بـــہ سـ ـادگے اش مے خنـــ ـدیدم!!

حالآ خودم گریـــ ــہ مے کنم

و برآیـتــ ــ ــ عــاشــقـ ــ ــآنــہ مے نویســ ــ ــم.!!!

 

 چقدر ســـــ ـــــرد است!

 

وقتــــــ ــــــــــ ــــــــــی...

می خواهمت و نیســــــــــ ــــــــــتی

چه خوب میشد یكی از این روزا
خدا میومد و میبوسیدمون و میگفت:

 

 

همه سختی های این چند وقت شوخی بود

 

 

میخواستم ببینم جنبه داری یا نه؟؟

 

 

نوشته شده در جمعه 7 تير 1392ساعت 14:32 توسط ماریامسیح|

 

سایت عاشقانه ساکار

خارپشتی شده‌ام …
که ؛ 
تیغ‌‌ هایش …
دنیای
امنی برایش ساخته …
اما ؛ حسرت
نوازشی
عاشقانه …
تا ابد ؛ بر
دلش مانده است..!!!

                                                                      

                                     ساکار

میکشم ، میکشی ، می کشد …
هر ۳ میکشیم اما
او ناز تورا …

تو دست از من …
و من …

                                                                 

                                             ساکار

مثلِ همیشه برای تو می نویسم
تو
به نیت هر که دوست داری بخوان …

 

 

نوشته شده در پنج شنبه 6 تير 1392ساعت 10:44 توسط ماریامسیح|

(..')/♥ ♥('..)
.\♥/. = .\█/.
_| |_ ♥ _| |_

love..............m
love.................m
love......................m
love...........................m
love................................m
love..................................m
love....................................m
love.....................................m
love.....................................m
love....................................m
love..................................m
love................................m
love..............................m
love..........................m
love.......................m
love...................m
love................m
love...........m
love.......m
love.....m
love..m
love.m
love
m....

I miss you


همیشه وقتی یکی ازم میپرسید چند تا دوسم داری یه عدد بزرگ می گفتم ....

ولی وقتی تو ازم پرسیدی چند تا دوسم داری ؟ گفتم یکی ..! میدونی چرا ؟ چون قوی ترین و بزرگ ترین عددیه که

می شناسم ..

دقت کردی که قشنگ ترین و عزیز ترین چیزایه دنیا همیشه یکی هستن ؟ ماه یکیه ..

خورشید یکیه ....

زمین یکیه ..

خدا یکیه ....

مادر یکیه ...

پدر یکیه ....

تو هم یکی هستی ...

وسعت عشق من به تو هم یکیه ....

 

نوشته شده در سه شنبه 4 تير 1392ساعت 11:30 توسط ماریامسیح|

می خواهمت ولی دوری ...

 
خیلی خیلی دور ...

  

 نه دستم به دستانت میرسد ؛

 

  

نه چشمانم به نگاهت !!!

 

                            

 

 

کم نامه ی خاموش برایم بفرست /

 

 از حرف پرم گوش برایم بفرست

 

دارم خفه می شوم در این "تنهایی" /

 

  

 لطفا کمی آغوش برایم بفرست

                                                            

 

نوشته شده در دو شنبه 3 تير 1392ساعت 11:33 توسط ماریامسیح|

 

♥♥♥♥هوا بارانی ست ولی شیشه ؛ چرا بخار نمیگیری ؟
نترس ؛ رفت دیگر اسمش را رویت نمی نویسم  ♥♥♥♥♥♥ !

   

 


"دیوار" که باشی

عاشقِ کسی می شوی

که یادش نیست

کِی، کجا

به تو «تكیه » داده است...

 

 

 

نوشته شده در یک شنبه 2 تير 1392ساعت 18:46 توسط ماریامسیح|



      قالب ساز آنلاین