♥●•٠· .......بدبختی دختر عاشق

من هر روز و هر لحظه نگرانت می شوم که چه می کنی !؟

پنجره ی اتاقم را باز می کنم و فریاد می زنم

تنهاییت برای من ...

غصه هایت برای من ...

همه بغضها و اشكهایت برای من ..

بخند برایم بخند

آنقدر بلند

تا من هم بشنوم صدای خنده هایت را...

صدای همیشه خوب بودنت را

دلم برایت تنگ شده

دوستت دارم ...



برای نمایش بزرگترین اندازه كلیك كنید

نوشته شده در پنج شنبه 29 فروردين 1392ساعت 8:57 توسط ماریامسیح|

حتی اگر حرفی هم نبود

 

شماره ام را بگیر و فقط بخند

وقتی میخندی

زمان می ایستد

ودر زیر پوستم انگار پرنده ای

برای رهایی پرپر میزند

نوشته شده در پنج شنبه 29 فروردين 1392ساعت 8:55 توسط ماریامسیح|

چه زیبا بود

 

بودنت کنارم

دستانت در دستانم

پیچیدن عطر موهایت درآسمان دلم

گرمای تنت کنار تنم

چه زیبا بود داشتنت...

امشب ...چقدر کم دارمت...!

نوشته شده در پنج شنبه 29 فروردين 1392ساعت 8:53 توسط ماریامسیح|

نوشته شده در سه شنبه 13 فروردين 1392ساعت 17:49 توسط ماریامسیح|

 

 

 

نوشته شده در سه شنبه 13 فروردين 1392ساعت 17:46 توسط ماریامسیح|

غریبه

نمیدانم

گنجشک ها که آنقدر شبیه همند

چطور همدیگر را میشناسند

عکس عاشقانه جدید love 2013

و نمیدانم

چقدر شبیه من هست
که تو دیگر مرا نمیشناسی!

نوشته شده در سه شنبه 13 فروردين 1392ساعت 12:23 توسط ماریامسیح|

محسنم
 
کاش دوستی آدما مثل رفاقت چشم و دست بود
وقتی دست زخم می شه چشم گریه می کنه
وقتی چشم گریه می کنه دست اشکا شوپاک می کنه

 

نوشته شده در سه شنبه 13 فروردين 1392ساعت 11:31 توسط ماریامسیح|

رد پای خدا روزی روزگاری بنده ای بود عاشق خدا و هر روز دست در دست خدا در کنار ساحل قدم میزد . یک روز هنگام قدم زدن بنده به خدا گفت : خدایا می بینی ردپای هر دوی ما روی شنهای ساحل بجای مانده ؟ خدا گفت : آری . بنده به خدا گفت : من تو را خیلی دوست دارم : اما گاهی اوقات می بینم تو مرا رها میکنی . خدا گفت چرا چنین فکری میکنی ؟ بنده گفت : وقتی برمیگردم و پشت سرم را نگاه میکنم فقط ردپای خودم را می بینم و تو نیستی . خدا خندید و گفت : اشتباه میکنی عزیزم آن ردپایی که می بینی ردپای من است و آن موقع موقعی است که تو در میانه زندگی درمانده شده ای و توان به پیش رفتن نداری . آنگاه من تو را در آغوش میگیرم و به جلو میبرم . آری آن ردپا : ردپای من است .

نوشته شده در سه شنبه 13 فروردين 1392ساعت 11:30 توسط ماریامسیح|

بـــنـــد بـــنـــد وجـــودمــــ عــاشــقـــتـــه مـــهـــربـــونـــم.....


تا زنده هستم عاشقت میمونم....


تــــا آخــــر عــــمـــر.....


دوســــتـــت دارمـــ ......

نوشته شده در شنبه 10 فروردين 1392ساعت 23:38 توسط ماریامسیح|

کاش می دانستی چقدر دلم بهانه ی تو رو میگیره هر روز

کاش می دانستی چقدر دلم هوای با تو بودن کرده

کاش می دانستی چقدر دلم از این روزهای سرد بی تو بودن گرفته

کاش می دانستی چقدر دلم برای ضرب آهنگ قدمهایت

گرمی نفسهایت ، مهربانی صدایت تنگ شده

کاش می دانستی چقدر دلواپس تو ام

کاش می دانستی چقدر تنهام ، چقدر خسته ام

و چقدر به حضور سبزت محتاجم

و همیشه از خودم می پرسم این همه که من به تو فکر می کنم

تو هم به من فکر می کنی؟

 

http://eshgh-tk-1.persiangig.com/Eshgh43%20-%20Copy.jpeg

نوشته شده در شنبه 10 فروردين 1392ساعت 23:37 توسط ماریامسیح|

منو ببخش بخاطرت دوباره چشمام شده خیس

یا مثل من اگه کسی به فکره دردایه تو نیس

خودت میدونی که برام از خودمم مهمتری

ببخش که هرشب از تو یه فکر و خیالم میگذری

ببخش اگه هرجا میری دلم برات شور میزنه

تا برنگردی پیش من دلواپسی ماله منه

ببخش اگه هردفعه من تو آشتی پیش قدم میشم

مغرورم اما پیشه تو تازه خوده خودم میشم

از سر شوق عشق اشکی که رویه گونمه

ببخش میلرزه دلم وقتی سرت رو شونمه

وقتی تورو میبینم نگام همش سمته تو

تموم آرزوی من دیدنه لبخنده تو

اگه دلتو میزنه حرفای پر محبتم

دلخور نشو از دسته من بزن به پای غیرتم

صحبته رفتن که میشه بی اعتنایی میکنم

ببخش اگه محبتو از تو گدایی میکنم

وقتی دلت میگیره من به بودنم شک میکنم

ببخش اگه به یاد تو پلکامو روهم میذارم

هر شب تو رویای منی،چیکارکنم؟دوستدارم

وقتی یکم تو خودمم اون لحظه های بی کسی

خودم میفهمم عزیزم که واسه من دلواپسی

وقتی میبینی چشام دوباره بارونی شده

چه مهربون میشی گلم وقتی میپرسی:چی شده

پراز غروره دله من ولی تو بی افاده ای

تعارف نمیکنم گلم تو خیلی صاف و ساده ای

هرجوری که حساب کنم بازم تو از من خیلی بهتری

♥♥دلت شکست فدات بشم♥♥

♥♥♥قسم به جونه تو خودم با اشکام جوش میدم اون دله مهربونتو♥♥♥


dc426.4shared.com/img/4FfMf-nu/s3/307602_1979...

 
نوشته شده در شنبه 10 فروردين 1392ساعت 23:37 توسط ماریامسیح|

چی بشه لب دریا باشی


عشقت هم کنارت باشه


غروب افتاب هم باشه


یه آهنگ ملایم هم بذاری


یه رقص تانگو

ولی از این لیوان ها نباشه ها منکرات میاد میگیرتمون



نوشته شده در شنبه 10 فروردين 1392ساعت 23:37 توسط ماریامسیح|

یه وقتایی هست که دوست داری عشقت خواب باشه و خیلی حرفارو تو خواب بهش بگی


بگی که بدون اون میمیری


بگی که از بودنش خدارو ممنونی


بگی که تمام دنیای تو توی اون خلاصه شده


یا حتی آروم ببوسیش و خیالت راحت باشه که آرووووم خوابیده


وتا صبح بهش نگاه کنی و از دوست داشتنش لذت ببری...


بی صبرانه منتظر همچین روزی هستم...

 



 

 

نوشته شده در شنبه 10 فروردين 1392ساعت 23:35 توسط ماریامسیح|

عشق

عشق

عشق

عشق

نظر یادتون نره

نوشته شده در جمعه 9 فروردين 1392ساعت 20:36 توسط ماریامسیح|

 

گاهی دلم میخواد خودم رو بغل کنم

ببرمش روی تخت بخوابونمش

 

ملافه رو بکشم روش

دست ببرم لای موهاش و نوازشش کنم

حتی براش لالایی بخونم

وسط گریه هاش بگم غصه نخور خودم جان

درست میشه...درست میشه...

اگر هم نشد به جهنم!...

تموم میشه...بالاخره تموم میشه...

 

نوشته شده در جمعه 9 فروردين 1392ساعت 20:33 توسط ماریامسیح|

به رسم شهر دلتنگم نگاهم را زیارت کن.نگاه بر نیازم را به چشمانت دعوت کن.تو میگفتی اگر رفتم حلالم کن غمی دارم.برو باشد ولی من هم خدا و عالمی دارم برو باشد ولی شبها اگر دیدی بد اهنگ است بدان من گریه میکردم از این دنیا دلم تنگ است.من از دنیا گله مندم که مهر تو کم دارم مرا در خودت کمی حل کن نگو رفتم خداحافظ کمی دیگر معطل کن.

نوشته شده در جمعه 9 فروردين 1392ساعت 20:32 توسط ماریامسیح|


گاهی نمیشه دست از دوست داشتن یکی برداشت حت163310.gifی وقتی ازش متنفری

نوشته شده در جمعه 9 فروردين 1392ساعت 20:31 توسط ماریامسیح|

 

 

عاشقتممممممممممممممممممممم محسنم

نوشته شده در جمعه 9 فروردين 1392ساعت 20:29 توسط ماریامسیح|

محسنم دوستت دارم

نوشته شده در جمعه 9 فروردين 1392ساعت 20:25 توسط ماریامسیح|

نــه نمـے دانــے…!

هیچــکس نمــے دانــَـد…!

پشت ِ ایــ ن چهــره ے آرامـ در دلـَـــ م چه میگــذرد…!

نمـے دانـے…!

کســے نمـے داند…..!

ایــ ن آرامش ِ ظاهــــــر و این دل ِ نـــــــا آرام…!

چقــدر خسته امـ میکنــد

نوشته شده در جمعه 9 فروردين 1392ساعت 20:22 توسط ماریامسیح|

 

قـبـ ــل تـ ـر ها..!!

 

وقتــ ـے هنـ ــ ـوز تـ ــو نیـ ـآمده بـــ ـودے..

 

عاشقـ ــآنــ ـہ هاے هرکـ ـس را کـہ

 

مے خــ ـواندم..

 

بـــہ سـ ـادگے اش مے خنـــ ـدیدم!!

 

حالآ خودم گریـــ ــہ مے کنم

 

و برآیـتــ ــ ــ عــاشــقـ ــ ــآنــہ مے نویســ ــ ــم.!!!
نوشته شده در جمعه 9 فروردين 1392ساعت 20:20 توسط ماریامسیح|



      قالب ساز آنلاین